" مقالات تحقیقاتی و پایان نامه – ۲-۲-۲-۱- بررسی تاریخی و تحولی شکل گیری مفهوم مقابله – 5 " |
“
۲-۲-۲-۱- بررسی تاریخی و تحولی شکل گیری مفهوم مقابله
با مطالعه دیدگاه های مختلف روانشناسی متوجه میشویم که دیدگاه روان تحلیل گری قدیمیترین دیدگاهی است که به مقابله و اهمیت آن پرداخته است. این دیدگاه معتقد است که هر گاه عاملی توازن و تعادل حساس»خود« را تهدید کند و باعث متزلزل شدن آن شود ، زنگ خطری به صدا در میآید. این زنگ خطر اضطراب نام دارد ، که دو پاسخ مختلف را در»من« ایجاد میکند. اول تلاش های کنارآمدن منطقی با مشکلات که طی کوششی برای برخورد بهتر با منشأ تهدید به طریق هشیارانه افزایش مییابد. پاسخ دوم به کارگیری مکانیزمهای دفاعی میباشدکه به عنوان تاکتیک هایی در اختیار »من« قرار دارند تا در برخورد با سطوح شدید اضطراب بدون انجام فعالیتی بر روی مشکل به صورت هیجان مدارانه به او کمک کنند. این مکانیزمها به عنوان متداول ترین روش های حمایتی توسط فروید[۴۷](۱۹۶۶ و ۱۹۷۶) توصیف شدند (لازاروس، ۱۹۷۶، به نقل از دانشیان، ۱۳۷۸).
در همین راستا دیدگاه دیگری که در زمانهای قبل پدیده مقابله را مورد توجه قرار داده دیدگاه روانی – اجتماعی[۴۸] در (۱۹۶۰) میباشد که با دید متفاوت نسبت به دیدگاه روان تحلیلگری مفهوم فوق را بررسی میکند. اریکسون به عنوان یکی از شاخص ترین روانشناسان این رویکرد میگوید که رشد انسان شامل مراحلی است که در هر کدام از این مراحل نوعی بحران روانی یا کشمکش پدید میآید. در نظر او بحران ، به علت اینکه منجر به دستیابی فرد به مرحله بالاتری از رشد میشود یک نقطه عطف به حساب میآید. لذا او اعتقاد دارد که استرس اجتناب ناپذیر و جزء لاینفک زندگی فرد میباشد و رشد بدون استرس امکان پذیر نمیباشد. اما باید توجه داشت تأثیر استرس در رشد تا حد زیادی به رویکردهای مقابلهای که فرد در هنگام مواجهه با بحران به کار میگیرد بستگی دارد. به این معنی که کمیت وکیفیت رشد حاصل شده در فرد با مکانیزمهای مقابلهای که فرد را در برخورد با بحران یاری میرساند ارتباط تنگاتنگ دارد (اکبرزاده ، ۱۳۷۶).
دیدگاه های جدیدتر مقابله در دهه ۸۰ ـ ۱۹۷۰ پدید میآید که در این دیدگاه ها همان طور که فشار روانی را به شناخت و ارزیابی شناختی فرد از خود و محیط خود مربوط میدانند (لازاروس و فولکمن ۱۹۸۴) مقابله و فرایندهای کنارآیی را نیز به عنوان ارزیابی شناختی و نوعی واکنش شناختی در نظر میگیرند (پروین ، (۱۹۸۹) ترجمه جوادی وکدیور ، ۱۳۷۴، به نقل از دانشیان ، ۱۳۷۸).
در تأیید مطلب فوق و بیان مؤکد دیدگاه شناختی از مقابله ، بلینکز و موس[۴۹](۱۹۸۰) (به نقل از بهرامی ، ۱۳۸۱) نیز مقابله را شامل واکنش های شناختی و رفتاری افراد میدانند که در پاسخ به موقعیت ها و حوادث فشارزا نشان داده میشود. همچنین لازاروس (۱۹۸۰) دیدگاه شناختی پدیدار شناسانه و فرایند مدارانه را در مورد مقابله مطرح میکند (به نقل از دانشیان ، ۱۳۷۸).
نتیجتاً بحث مقابله نیز مانند سایر بحث های روانشناختی در گذر زمان در قالب رویکردهای مختلف قرار گرفته و هر رویکردی بر اساس پیش فرض ها و پایه های تئوریکی خود آن را توجیه نموده است که میتوان از الگوهای ساده محرک ـ پاسخ در دیدگاه رفتار گرایی گرفته تا ارزیابی های دقیق شناختی که در دوران معاصر مطرح میشوند نام برد.
اما در کنار تحول و نگرش های مختلف رویکردها به مفهوم مقابله تحول فرایند مقابله از لحاظ رشدی در طول زمان نیز میتواند مورد بررسی قرار گیرد. فولکمن و لازاروس کراراً تأکید میکنند که مقابله به عنوان یک فرایند پویایی که ماهیتاً مرحله به مرحله در تعاملات فشارزا تغییر میکند در نظر گرفته شود. بنابرین دیدگاهی که سبک های مقابلهای را ثابت و به عنوان مؤلفهای از شخصیت در نظر میگیرد فرد را در یک روش پاسخ دهی ثابت نگه میدارد و مانع از این میشود که او در شرایط مختلف در پاسخ دهی آزاد و انعطاف پذیر باشد. همچنین ویلانت (۱۹۷۷) به نقل از اکبرزاده (۱۳۷۶) میگوید که مقابله با مشکلات ، رفتار آموخته شدهای است که بایستی بر حسب سن و بلوغ روانی و اجتماعی پیشرفتهتر گردد. به عبارتی فرایند کنارآیی در دوران خردسالی و کودکی که هنوز فرایندهای شناختی حاکم نشده و رشد شناختی و تفکر انتزاعی در فرد کامل نشده است ، اصولاً به صورت هیجان مدار میباشد و هر چه بر میزان سن افزوده شود همراه با رشد سایر جنبههای روانی و زیستی شیوه های مقابله نیز به طور حتم تغییر خواهد یافت و گستره بیشتری را در بر خواهد گرفت. از طرفی باید دانست که پس از کامل شدن رشد و کاهش تغییرات رشدی عموماً افراد سبکهای مقابلهای ثابتی را در برخورد با موقعیت های فشارزا به کار میگیرند. یعنی بر طبق این نظر مردم هیچگاه سعی نمیکنند تا سبک های مقابلهای جدید به کار برند ، بلکه همیشه در مواجهه با استرس ، آن روش های مقابلهای را که در زمانهای قبل در آن تثبیت شده اند به کار میگیرند (کارور[۵۰]،۱۹۸۹ ، به نقل از اکبر زاده، ۱۳۷۶).
۲-۲-۲-۲- شناسایی انواع مهارتهای مقابله
راهبردهای مقابلهای سازگارانه و ناسازگارانه
در مدل فشار روانی یک مؤلفه مهم ، در پاسخ های واقعی خود نسبت به فشارهای روانی است. پاسخ ها را میتوان به دو گروه متمایز تقسیم کرد : نخست ، پاسخ های سازگارانه یعنی آن اعمالی که کمک میکند فشار روانی کاهش یابد و سیستم را به حالت تعادل باز گرداند. دوم ، پاسخ های ناسازگارانه یعنی آن اعمالی که به تشدید انتظارات موجود کمک میکند و سیستم را در وضعیت بیثباتی قرار میدهد.
مقابله سازگارانه احتمالاً موارد ذیل را شامل میشود : بازشناختی منابع فشار روانی خارجی و انتظارات ، و آگاهی از منابع فردی جهت مقابله ، شناختی اساسی از آنچه در گذر است – این شناخت عبارت است از نگرانی طبیعی از موقعیت به همراه اتخاذ رویکرد مبتنی بر حل مسأله ؛ انجام عملی به منظور کاهش انتظارات خارجی – چنین عملی اتخاذ راهبردهایی را چون ایجاد تغییراتی در زندگی ، تعیین هدف ها، تصمیمگیری در مورد اولویت ها ، استفاده بهینه از زمان ، مشورت جویی و ابراز وجود بیشتر در بر میگیرد. اتخاذ عملی جهت کاهش در خواست های درونی – این عمل نیز مواردی چون اختصاص زمان برای استراحت جسمانی ، تغییر الگوهای مضر اندیشیدن ، تخلیه کردن عواطف و هیجانات واپس زده شده و تلاش آگاهانه برای تغییر رفتار را شامل میشود. نتایج انجام راهبردهای مقابلهای سازگارانه احتمالاً موجب افزایش تأثیرات مثبت بلند مدت میگردد. فشارهای روانی از طریق تلاش های خود فرد کاهش مییابند. تلاش ها موجب افزایش اعتماد و مهارت فرد میشوند ، سلامت را تضمین میکنند و مقاومت در برابر فشارهای روانی آینده را بیشتر میکنند.
“
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1401-09-21] [ 03:12:00 ب.ظ ]
|